نويسنده: عبدالرّحيم ذاکر حسين




 

 

در سوگ لومومبا (1)

در دي ماه 1339 ( ژانويه 961 ) « پاتريس لومومبا » رهبر استقلال کنگوي بلژيک « زئير » و يکي از چهره هاي درخشان آزادي قارّه ي سياه در نتيجه ي زمينه چيني سياست استعماري به دست موسي چومبه و يارانش که از دست نشاندگان سياست خارجي و خواستار جدايي ايالت کاتانگا از کنگو بودند به وضع فجيعي کشته شد و جسدش در اسيد سوزانده گشت و اين فاجعه جهانيان را در اندوهي ژرف فرو برد.
قصيده ي زير که زادهي تأثرات شاعر است در آن موقع سروده و منتشر گرديد.
* * *
ديشب خبري در دل و جانم شرر افکند * * * در جان و تنم زآتش غم شعله درافکند
درداد و دريغا که فرستنده ي اخبار * * * آتش به دل خلق جهان زين خبر افکند
بود اين خبر از حادثه اي پرده برانداز * * * کاندر همه اقطار جهان شور و شر افکند
هر جا که گذر کرد شراري به دل انگيخت * * * هر سو که روان گشت واري به سرافکند
مهر فلک (2) عشق فرو مُرد و بشر را * * * اندر قلق (3) از فتنه ي دور قمر افکند
با دست جفا شاهد شکر لب ايّام * * * درکام بشر زهر به جاي شکر افکند
آزاده جوانان و دلاور پسران را * * * در ولوله ي غم به عزاي پدر افکند
چون مادر آزادي ازين وقعه خبر يافت * * * معجر (4) ز سر از مرگ گرامي پسر افکند
بس گوهر غلتنده که از ديده به دامن * * * در ماتم اين سرو والاگهر افکند
سر حلقه مردم کشي از سر کله انداخت (5) * * * تا رهبر « آزادگي » از تن کمر (6) افکند
* * *
يک دسته ي خونخوار که اقبال به شر کرد * * * آتش به دل خسته ي نوع بشر افکند
گر « چومبه » (7) بر اين دسته زعيم است عجب نيست * * * کو سربره غير پي سيم و زر افکند
در ملک « کاتانگا » به هواداري « بلژيک » * * * افراشت لوايي (8) و به « کنگو » شرر افکند
ننگين و سرافکنده بود چومبه که گيتي * * * سرپوش سينه نامي و ننگين به سر افکند
با خيره سري گشت مهين قائد« آفريک » * * * آن نخل قد افراشته را ريشه برافکند
آن رهبر جانباز گرانمايه « لومومبا » ست * * * کآوازه مردي به همه بحر و برافکند
ديدن نتوانست مشقّات کسان را * * * چون بر صفحات وطن خود نظر افکند
بربست کمر در ره آزادي و آنگاه * * * بس غلغله در خاور و در باختر افکند
از بهر نجات وطن از سلطه ي اغيار * * * برخاست دليرانه و جان در خطر افکند
در کارگه عزم گران از سر تدبير * * * بنشست به هشياري و طرح ظفر افکند
تا باز رهاند وطن از چنگ اجانب * * * يا زمره ي بيدادگران پنجه درافکند
با مردم مستعمره جو سخت درآويخت * * * تا رايتشان سهل به زير از زَبَر افکند
آن بيخ تسلّط که شد از مظلمه سيراب * * * با همّت مردانه به رويين تبر افکند
چون حربه ي او همّت و ايمان و شرف بود * * * دشمن به تنازع ز نهيبش سپر افکند
القصه زدند اهل وطن حلق به گردش * * * تا سلطه ي بيگانه ز کشور به در افکند
مقبول جهان گشت و قبول همگان يافت * * * تا پرتو اقبال بر آن بوم و بر افکند
ليک از خطر عامل بيگانه نياسود * * * کاندر راه او سنگ جفا بي شمر افکند
چون بست ره اجنبي سود طلب را * * * خود را به زبان در پي اين کرّو (9) فر افکند
هر چند سر اندر سر سوداي وطن باخت * * * سودي بسزا برد، چو تن در ضرر افکند
از حق طلبي ها ردپايي حرکت خيز * * * در بوم و بر خويش به هر رهگذر افکند
از خون خود افزود بر ايوان ظفر نقش * * * چون پايه ي اين کاخ به خون جگر افکند
محبوب جهان بود و حيات ابدي يافت * * * چون رخت اقامت به سراي دگر افکند
آن دست بريزاد که با تيشه ي بيداد * * * از باغ جهان اين شجر باور افکند
اين طبع اديبست که بر گور « لومومبا » (10) * * * يک دسته گل تعزيت از شعر تر افکند

مرگ لومومبا رهبر آزادي کنگو ( 39/12/8 ) (11)

ديو استعمارگر « پاتريس لومومبا » را ربود * * * رهبر ملّت سر تسليم کي آرد فرود
مرگ بر دژخيم خون آشام استعمار باد * * * بر روان رهبر آزادي کنگو درود
رفت آن مرغ سبکبالي که بر هر شاخسار * * * خواندي از بهر طلوع صبح آزادي سرود
رفت آن مرد وطن خواهي که در زندان خصم * * * شد مقيّد تا رهاند ملّتي را از قيود
نام او بر صفحه ي تاريخ ماند يادگار * * * ياد او در دفتر ايّام ماند يادبود
ماجراي افتخار آميز که آن مرد سياه * * * مي درخشد با خطوط سرخ بر چرخ کبود
در بلاي سخت کنگو داد نيکو امتحان * * * مرد را اندر بلاي سخت بايد آزمود
گفت نگذارم که مويي از سر ملّت کَنند * * * گو به دشمن برکند آشفته مويم زود زود
تيره دودي ز آتش افروزان کنگو شد بلند * * * اشک ماتم شد روان از ديده ها زان تيره بود
ديو پندارد که با مرگ فداکار وطن * * * محو گردد نام آزادي زديوان وجود
دامن گيتي شده از خون سياهي لکّه دار * * * کي توان اين لکّه را از دامن گيتي زدود
آفرين بر جنبش آن مرد ميهن دوست باد * * * جنبش مردان ميهن دوست را بايد ستود
عزم مردان بگسلاند قيد استعمار را * * * مي توان با جانفشاني باب آزادي گشود
اي ستمکاران حذر از شعله هاي انتقام * * * تا نسوزد کاختان چون قصر فرعون و ثمود
اي زبردستان ستم با زيردستان تا به کي * * * زينهار از آتش خشم خداوند و دود
گر بنا شد در جهان از صلح و امنيّت نشان * * * سازمان صلح يا شوراي امنيّت به چود سود؟
سايه افکندي هماي صلح بر روي ملل * * * گر ملل را اختلاف و جنگ و خونريزي نبود
با هماهنگي و خوش بيني شود حل مشکلات * * * پس ببايد بر هماهنگي و خوش بيني فزود
گر حدود عدل گردد حکمفرما بر ملل * * * نيست ديگر اختلافي بر سر مرز و حدود
پرچم آزادي کنگو شود روزي بلند * * * ديو غاصب را بسوزد خشم ملّت تار و پود
ملت آزاده با جهد و فداکاري « رسا »
* * * مي تواند گوي استقلال و آزادي ربود

فاجعه ي سياه (12)

اشکي چند در مرگ لومومبا

اگر چه ريخت بسي خون به راه آزادي * * * ولي چو خون تو جانسوز و دلگداز نبود
فراز صفحه ي خونين عشق و جانبازي * * * حديث مرگ تو سطري ز افتخار افروزد
زمين ز مرگ تو لرزد به خود ولي چه ثمر * * * جهان به سوگ تو ماتم گرفت ليک چه سود
هراسناک و سراسيمه ديو استعمار * * * تو را به بند بلا درفکند و شد خشنود
به دست ديگري اين ديو نابکار تو را * * * ز فرق ميهن چون تاج افتخار ربود
شگفت آن که نداند هنوز اين فرتوت * * * که پير گشت ز گشت زمانه و فرسود
شرار مرگ تو آتش زند به کاخ ستم * * * اگر چه بر شد از اين غم زدودمان تو دود
به نام نيک تو جاويد زنده اي هر چند * * * تو را زکسوت هستي نه تار ماند و نه بود
به پاس قدرت ايمان و جانفشاني تو * * * به روح پاک تو از ما درود باد درود
چه بد نهادي ناپاک جان و تيره درون * * * که دست شست به خون تو و دلش آسود
چه گرگ خوبي که آلوده دست و دامن خويش * * * به خون يوسف بهر دراهم معدود
سياهکاري و نامردي بدبين زشتي * * * کسي نديد و نبيند به زير چرخ کبود
به خاک ريزد از اين خون اگر هزاران خون * * * شگفت نيست که دهقان هر آنچه کشت درود
بناي کاخ ستم در جهان نپايد دير * * * هراس و وحشت زودا که رخت بندد زود
شب ار چه تيره و تار است اندکي بشکيب * * * که صبح خنده زند خنده هاي خون آلود

لومومبا (13)

من ناله ي تو مي شنوم در خروش موج * * * من شکوه ي تو مي شنوم در غريو باد
چشم دلم به مرگ سياه تو خون گريست * * * اي بي تو روي هر چه پليدان سياه باد
تا نام پرغرور تو در گوش من نشست * * * اي بس دلم به ياد تو هر جا تپيده بود
من نيز با تو الفت ديرينه داشتم * * * هر چند چشم من ز تو نقشي نديده بود
من با تو تن به مرگ سپردم هزار بار * * * آنجا که نقد هستي من بود در گرو
آري زدرد و داغ تو بيگانه نيستم * * * اي کشته ي تو در کف بدسيرتان درو
دل ها زچهره ي سيهت روشني گرفت * * * جان ها به مهر پاک تو پيوند بسته بود
قرني به خواب مرگ فرو رفته بود ليک * * * چشم ستارگان همه در خون نشسته بود
گيرم هزار همچو تو را ناپديد کرد * * * دستان خونفشان پليدان نابکار
گيرم هزارها چو تو بردار برکشيد * * * انديشه ي تو نيز تواند کشد به دار؟
خشم است و بانگ نفرت بيگانه پروري * * * در شعر من که رنج سياهش نشانه است
تنها سخن به کار نيايد که تيغ تيز * * * درمان گذار زخم پليد زمانه است

پي‌نوشت‌ها:

1. عبدالعلي اديب برومند، پيشين، ص 54 – 51.
2. خورشيد.
3. اضطراب.
4. سرپوش زنان.
5. ابراز شادماني کردن ( از اصطلاحات ادبا ).
6. به معني کمر گشادن و از کار واماندن است ( از مصطلحات ).
7. مقصود « موسي چومبه » مسبب قتل لومومباست.
8. پرچم.
9. جنگ و گريز، مبارزه.
10. لومومبا يکي از رهبران تحصيل کرده ي کنگو و مردي اديب و سخنور بود. در سي ام ژوئن 1960 هنگامي که بلژيک استقلال کنگو را به رسميت شناخت به نخست وزيري آن کشور انتخاب شد و براي ملّي کردن معادن، بانک ها و کارخانه ها و کوتاه کردن دست سرمايه داران بلژيک از اقتصاد کنگو صميمانه کوشيد ولي بلژيکي ها از اين اقدام ها سخت برآشفتند و بر ضد وي دست به کار دسيسه انگيزي و فتنه گري شدند تا اينکه در پنجم سپتامبر 1960 اکازاووبو رئيس جمهور کنگو با پشتيباني استعمارگران غرب او را از مقام نخست وزيري برکنار کرد.
11. قاسم رسا، ديوان کامل، ص 324 – 326.
12. علي صدارت « نسيم »، سپيده، ص 28 – 29.
13. حسن هنرمندي، نقل از کتاب « شعر معاصر ايران »، صفحات 79 و 277، بهمن ماه 1339.

منبع مقاله :
ذاکرحسين، عبدالرحيم؛ (1379)، ادبيات ايران پيرامون استعمار و نهضت هاي آزادي بخش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول